یه قیاس ساده که شاید مقاله اش توی نیچر چاپ بشه
----------------------------------------------
هوار هوار سرم خراب می شه
در به دری پشت سرم کز می کنه
میون اون همه شلوغی چشمای خشمگین پشت گردنمو می سوزونن
و یواش از بین در بیرون می خزن
و من مبهوت با گردن آرتروزیا می مونیم
حرف بزن لعنتی ....اینی که من ندارم خیلی چیز سختی واست نباید باشه
اون پایین پایینا..بی مقدمه پرده ی آخرشو میارم پایین
- «یه جوری می لنگم..»
- «آره.. این جا تا اون جا جر خورده»
آخه از بین هر سال چند روز خاک گرفته اشو برام آوردن
چون از وقتی که گفتند الان تموم می شه خیلی گذشته
و هنوز اونجاش می سوزه..اونجاش بدجوری می سوزه
متورم و قرمز شده...چرک از سرش روونه
هنوز اونجاش کلیک کلیک می کشوندم به غیر قابل اجتنابم
اونوقت دیوونه وار می چرخم..سماطم فرو می ره تو گوشام
و آسمون دلنگ دلنگ رد می شه و یه دور دیگه می زنه
اونوقتا دستم دراز بود..بلندش می کردم و با انگشتام گل می گرفتمش
حالا اونه که رد می شه و با انگشتاش منو گل می گیره
- «آسون قل نخوردیم..با این که سرازیر بود»
- «کجا؟»
...اونجا وسط چراغا..که توی عکس پولاریدت محو شدن
---------------------------------------------------
خطهای آبستره ی من دوان دوان از پشت سرم میان
شاید که بهم برسن و سقلمه هاشونو تو پهلوهام فرو کنن