ببین مسئله خیلی ساده است
منو اپیکور صدا می کنی
اما نمی دونی
که با التماس
وصله پینه هایی که بهم دوخته بودم را
بطری بطری
پر کردم و حراج کردم و با اکراه بردند
این قله ی کثافت که با افتخار
منو بالاش دفن کردن
تو را با سر نیزه هم نمی تونن بالاش ببرن
اما من یه سیگار هم بهش تعارف کردم
تا اون بالا کولش کردم
و اون بالا کلی التماسش کردم
مسئله زیادی ساده است.
این من٬
زیر خط آویزونه
جزییات لذت بخشش
بدترین قسمتهای کابوسن
ساخته های فرو ریخته ی ذهن هذیون گو
متملق خودفروشی که با یه پیرهن
شرمندگیشو پهن می کرد
و توش بقچه ی زندگی اشتباهیشو می پیچید
و بعد دل به سیاهی می زد
که سنگینیش از خودش
بوی تعفنش از خودش
خرده شیشه هاش از خودش
حتی راهنمای کور مجنونش از خودش بود
ساده است..
به سختی حتی یه جمع و تفریق می خواد