شکست
و فراگرفته شدم
و دور تا دورم از نفسهای چرکینم خالی شد
هویت خاک گرفته و متعفنم
را به بازوم بستم
تا در کم عمقی ام تقلا کنم
دست و پا زدم
 تظاهر کردم
 خندیدم
 بخشیدم
تلنبار شدم
و کمرنگ عبور کردم

-----خلق می خندند

برای زودتر خلاص شدن
گاوبندی کردم
و لو رفتم
حال بدرقه ی رفتنشان می شوم
با چشمای ورقلمبیده
 التماسهای هق هق وار نفسام
و به هم فشردگی معیوب صورتم
 
-----و خلق می خندند

آخرین چمدان به دست آویزوون صفم
با بند نافی که سر اولین درخت گیر کرده است
و تاب می خورم
نفرین وار صدا می کنم
نخهای اشتباه را می کشم
و عروسک خیمه شب بازی ام
در اخمش گره می خورد

-----و خلق می خندند

دستانم را باز می کنم و می بندم
تلاش می کنم مرده ای باشم
آویزون میون کوچ کلاغها
زیر دندانهایم دندانهایش صدا می کنند
بیدارم می کند
و می مانیم
تا دگر بار

-----و خلق می خندند

تکه های بی ربط
را می چینم و روشنش می کنم
پشتش می شینم و تا اوج یاوه گویی بی ربط می چرخم
هزارپای من
برویم
برو

------

نظرات 1 + ارسال نظر
sogol دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:41 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

salam neveshtehat ghashangan be manam sar bezan bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد