به سختی رفتنم میاید. این شبح خانه را دود فرا گرفته٬ گروگانگیر را با تیر زدند و بعد به زندگانی اش محکوم کردند. گروگانهای نوع سومم پر زدند و به شاخه های خشکیده و سیم ها گیر کردند و مردند. از صبح با یهوه کلنجار می رم٬‌با خودم٬ با ماندنم با رفتنم٬ غوطه وری بس است٬ این طناب را می برم.

اگه به خوکها ایمان داری.
به بازگشت حقیرانه ام نیز ایمان داشته باش.
وقتی ته اقیانوس باد کردم و پر از حبابهای سولفور شدم
برمیگردم.
............................
آنقدر پوسید
و رشته هایش وا رفتند
که تحمل وزن سنگین کثافتم را از دست داد.
تمام شد.
نظرات 4 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:30 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

عاقلانه و صادقانه ش اینه که بگم هیچی ازش نفهمیدم!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.almas2005.blogsky.com

ǐ

وحید پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.almas2005.blogsky.com

اگر هاست رایگان خواستی (444 مگابایت) یه سری به من بزن
www.almas2005.blogsky.com

in the Lap of the Gods پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:17 ب.ظ http://pantheism.persianblog.com

گاهی مقدار معتنابهی غلط اضافی در کله باعث میشود هوس بریدن طناب به سر آدم بزند . یهوه هم تنها کاری که میتواند بکند این است که تریاک را حرام اعلام کند . غلط های اضافی ، همان ته مانده ی گروگانها هستند که بال پریدنشان را از دست داده اند . گروگانگیر ، یا همان sniper جهنمی را نمیتوان گرفت و محاکمه کرد . آخر آن مرد هرگز اثر انگشتش را جایی باقی نمیگذارد . مگر وقتی که دارد با نهایت خلوص نیت لامپ های دروازه ی بهشت را عوض میکند . / به اریستا بابا میسپارم زیاد گم و گور نشوی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد